جهانىشدن و جهانىسازى اسلامى
اصطلاح «جهانى شدن»، موضوع مباحث بسیارى در حوزه علوم سیاسى، اقتصاد، روابط بین الملل و جامعه شناسى است که اندیشمندان متعددى به طرح دیدگاههاى خود پیرامون آن پرداختهاند. هدف این مقاله، بررسى تفاوت جهانىشدن و جهانىسازى، و نیز جهانىسازى اسلامى است.
اساسا جهانى شدن فرایندى است که در طول تاریخ شکل گرفته و انسانها از آغاز تاکنون در آن مشارکت داشتهاند. جهانى سازى نیز به طرحى اشاره دارد که نظام سلطه براى سوءاستفاده از جهانىشدن، دست به اقدام مىزند. اسلام، هم آرمان و ایدهاى جهانى دارد و هم براى تحقق آن، که آرمان همه بشریت نیز هست، طرح و برنامه اجرایى خود را دنبال مىکند؛ از اینرو، مىتوان از آن به «جهانىسازى اسلامى» تعبیر کرد. اگر جهانىشدن فرایندى است که ریشه در تاریخ زندگى اجتماعى انسان دارد، جهانىسازى جریانى است که هدف آن یکسانسازى جهان در جنبههاى فرهنگى، اقتصادى و حتى سیاسى است. این نوشتار، با استفاده از روش تحلیل مفهومى و روش توصیفى، به واکاوى مفهوم جهانىشدن و جهانىسازى و نیز دیدگاه اسلام در این زمینه مىپردازد.
کلیدواژهها: جهانى شدن، جهانى سازى، ابعاد جهانى شدن، جهانى سازى اسلامى.
مقدّمه
مفهوم «جهانىشدن»، از جمله موضوعاتى است که به دلیل ارائه تعاریف و معانى گوناگون، بحثبرانگیز شده است؛ بخصوص با ورود چنین مفاهیمى به دنیاى اسلام و کشورهاى اسلامى، بخش عمدهاى از ادبیات مباحث علمى اندیشمندان مسلمان را نیز به خود مشغول مىسازد. اما یک امر بدیهى این است که پیش از پرداختن به مبانى و اصول جهانى شدن، بخصوص اصول و بنیانهاى فلسفى جهانى شدن، و پیش از پرداختن به مسائل، فرصتها و چالشهاى جهانىشدن، مفهوم و چیستى جهانىشدن مورد واکاوى و پژوهش قرار گیرد. به عبارت دیگر، پیش از همه این مباحث باید ضمن اشاره به نزاع لفظى در اینباره، معنا و مفهوم اصطلاح جهانى شدن را دقیقا معادلیابى کرد؛ چراکه بسیارى از مباحث دیگر مبتنى است بر اینکه منظور ما از جهانىشدن چیست؟ کدام جهانىشدن مدّنظر ماست؟ تفاوت آن با اصطلاحات بدیل و یا همافق در چیست؟
گرچه برخى از متفکران و اندیشمندان، جهانىشدن را امرى در حالِ «شدن» و در شرف شکلگیرى تلقّى مىکنند و از اینرو، امید چندانى به ارائه تعریف جامع و روشنى از آن ندارند، اما بر این باوریم که جهانىشدن در حد همان معنایى که همه درک مىکنند و با تکیه بر آن به بحث مىپردازند، قابل تعریف و تبیین است. نکته لازم براى یادآورى این است که واژه «جهانىشدن» و «جهانىسازى» در موارد متعددى به جاى یکدیگر به کار مىروند و در این صورت، به یک معنا گرفته مىشوند، اما در این مقاله درصدد هستیم تا میان این دو اصطلاح تفاوت قایل شویم.
برخى بر این باورند که جهانىشدن فىنفسه وجود ندارد، بلکه این اصطلاح مفهومى پوششى براى تبیین و تشریح بسیارى از وقایع جدیدى است که در زندگى فردى، ملى، بینالمللى و جهانى انسانها و به تبع آن، دولتها و سایر واحدهاى سیاسى دخیل در سرنوشت بشر رخ داده است. آنچه سابقا به عنوان استعمار و مدرنیته شناخته مىشد، اکنون لباس جهانىشدن به تن کرده و خود را بر سایر ملتها تحمیل مىکند. بنا بر این بیان، به نظر مىرسد جنبه هژمونیک در مباحث جهانىسازى منجر به چنین تلقّى منفى از آن شده است و این امر ناشى از سوءاستفاده برخى کشورهاى سلطهگر از فضاى بهوجودآمده است. تعبیر دقیقتر براى این وضعیت، جهانىسازى است نه جهانىشدن.
اساسا مبنا و ریشه بحثهاى جهانىشدن در پس لایههاى عمیقترى نسبت به مباحث جارى پیرامون آن در سطح واقعیت روزمره است؛ یعنى اگر حول محور جهانىشدن، مباحث گوناگونى در حال انجام است، بحث از نمودهایى از حقیقت جهانىشدن است که تحقق آن، آرزوى تمام افراد بشر است. گاهى در غبار و فضاى مهآلود حاکم بر مباحث جهانىسازى واقعى، از مباحث و حقایق جهانىشدن حقیقى غفلت مىشود.
در مقابل، اگر برخىها بىمحابا به انکار و رد و محو جهانى شدن مىاندیشند و کسانى آرزوى تحقق آن را دارند، حاکى از عدم توجه گروه اول به عمق مباحث جهانىشدن است. مهمترین نکته در فرایند جهانىشدن این است که حقیقتى در حال بروز و ظهور است که تقریبا تمام جهانیان و انسانهاى روى کره زمین، از این واقعیت اطلاع دارند و آگاهانه و با ذهنیت به استقبال آن مىروند. آنچه موجب ترس و وحشت از این واقعیت مىشود بروز و ظهور آن در قالب فرهنگ خاصى است که متناسب با فرهنگهاى محلى دیگر نیست. از اینرو ـ مثلاً ـ جهانىسازى غربى، تهدیدى بالفعل براى فرهنگهاى دیگر محسوب مىشود.
مبانى فلسفى و فلسفى ـ سیاسى جهانى شدن نیازمند تأمّل و دقت بیشترى است که در نوشتار دیگرى به آن خواهیم پرداخت، اما به طور اجمال مىتوان گفت: مشترکات انسان در آفرینش، مکان و زمان زندگى و بسیارى از اصول انسانى و بشرى، آنها را به همدلى ناخودآگاه و به تعبیر دقیقتر، آگاهانه وا مىدارد. به نظر مىرسد مهمترین و جالبتوجهترین نکته در مورد جهانىشدن همین آگاهى ارادى است که منجر به پیشرفت و تکامل فرایند جهانىشدن مىگردد. پس جهانىشدن بسترى را فراهم مىسازد تا انسانها و دولتها به پیگیرى علایق مشترک و حل معضلات فراگیر و گسترده بشرى بپردازند.
حال در صورتى که جهانىشدن را به عنوان یک طرح و پروژه در نظر بگیریم که از آن به «جهانىسازى» تعبیر مىشود، سؤال این است که جهانىسازان چه کسانى هستند؟ پاسخ اجمالى به این پرسش این است که طراحان بزرگ این جریان، نه تنها عموم اردوگاه غرب، بلکه به طور مشخص ایالات متحده آمریکاست. برترى نظامى، قدرت سیاسى و هژمونى رسانهاى، چنان ابهت پوشالینى براى ابرقدرت جهان ایجاد کرده که دستاورد پنج قرن عصر روشنگرى را بر سر دست گرفته و به ستیز با دیگر تمدنها برخاسته است.
در باب جهانىشدن آثار متعددى منتشر شده است و اندیشمندان بسیارى همچون پروفسور مولانا، دکتر داودى، دکتر محمدى آثار گوناگونى در این زمینه ارائه کردهاند. کتاب درآمدى بر اسلام و جهانىشدن، تألیف عبدالقیوم سجادى از این جمله آثار است. اما نکته مهم که علىرغم بحثهاى فراوان، مورد غفلت واقع شد ه است، بحث مفهومشناسى و اصطلاحشناسى جهانىشدن و جهانىسازى است و پرداختن به رابطه این دو واژه با اسلام، مسئلهاى است که این مقاله به آن اهتمام بیشترى داشته است.این نوشتار بر آن است تا ابتدا به تبیین مفهوم جهانىشدن، مفهوم جهانىسازى و سپس ابعاد جهانىشدن بپردازد و در پایان نیز جهانىسازى اسلامى را مورد کاوش قرار دهد.
الف. مفهوم «جهانىشدن»
ما باید چنان تعریفى از مفهوم جهانىشدن ارائه دهیم که تفاوت معنایى آن با جهانىسازى، به عنوان جدىترین رقیب مفهومى جهانىشدن مشخص باشد. لازم به یادآورى است که در پس هر معنایى، اندیشه و فلسفهاى نهفته است که بیانگر دیدگاه فرد درباره این واژه است. بنابراین، ابتدا به مفهوم جهانىشدن، از چشماندازى لغوى پرداخته و سپس آن را از نقطهنظر اصطلاحى مورد تأمّل قرار مىدهیم.
واژه «جهانىشدن» که در زبان انگلیسى با «Globalization»از آن تعبیر مىشود و دانشمندان عربزبان، با واژه «عولمه» از آن یاد مىکنند، در زبان فارسى به صورت جهانىشدن و جهانىسازى رواج یافته است. جهانىشدن اصطلاح نوینى است که به خاطر بدیع بودن آن، در لغتنامهها، فرهنگنامهها و دائرهالمعارفهاى معتبر جهان، کمتر به چشم مىخورد.
در بسیارى از تعاریف ارائهشده در کتابهاى لغت و اصطلاحات سیاسى و جامعهشناختى، بر عنصر تجارت و اقتصاد تأکید فراوانى شده است. این نکته بیانگر آن است که بستر اولیه طرح مباحث جهانىشدن، اقتصادى بوده و بعدها به دیگر حوزههاى فرهنگى و سیاسى تسرى یافته است. به طور کلى، واژه جهانىشدن در ارتباط با کارتلهاى اقتصادى و تجارى معنا یافته است و به دلیل نیاز آنها به جهانىشدن، آن را مطرح کرده و ترویج دادهاند. با اختراع تلویزیون و رسانههاى تصویرى و شنیدارى، گسترش مفهومى بیشترى در واژه جهانىشدن ایجاد گردید و جهانىشدن فرهنگ هم بدان افزوده شد؛ چراکه از دریچه این نوع رسانهها و از جمله اینترنت و ماهواره است که مردمان سرزمینهاى گوناگون از فرهنگ و آداب اجتماعى دیگر کشورها و مناطق آگاه مىشوند. امروزه وقتى مىخواهیم براى واژه جهانىشدن معنایى مشخص در نظر بگیریم، جهانى از معانى را در پیش روى خود داریم.
برخى از متفکران مسلمان جهانىشدن را چنین تفسیر مىنمایند: «جهانىشدن رشتهاى است که یک سر آن در عرصه اقتصاد است و سر دیگر آن به عرصههاى سیاسى و فرهنگى امتداد پیدا کرده است.»1 برخى دیگر، از آن «به عنوان یک میراث تاریخى که ریشه در اعماق گذشته و تاریخ انسان دارد»2یاد مىکنند. مىتوان جهانىشدن را رهاشدن حوادث و امور از قید «زمان» و «مکان» دانست. به تعبیر دیگر، جهانىشدن فرایندى است که در آن، از اهمیت فاصله جغرافیایى در ایجاد و تداوم روابط اقتصادى، سیاسى و فرهنگى ـ اجتماعى، کاسته مىشود.
از دیدگاهى بدبینانه نیز مىتوان جهانىشدن را برنامهاى هوشمند دانست که براى بازسازى روابط سیاسى و اقتصادى بینالمللى در مسیرى مشخص طراحى شده است، به گونهاى که منافع ویژهاى را دنبال مىکند، بخصوص منافع تجارى شرکتهاى چندملیتى کشورهاى صنعتى و توسعهیافته در قالب بازار آزاد، فرهنگ خاصى را ترویج مىکند که همان فرهنگ لیبرالى است و معتقد به آزادى فردى در همه مراحل توسعه انسانى است و به برترى نظام سیاسى ویژهاى (لیبرال دموکراسى) باور دارد. چنانکه پیشتر اشاره شد، از این منظر باید از «جهانىشدن» با تعبیر «جهانىسازى» یاد کرد تا اختلاط مفهومى و واژگانى پیش نیاید.
یوسف قرضاوى، از اندیشمندان مسلمان، بر این باور است که اولین جلوه جهانىسازى، جهانىسازى سیاسى است؛ بدین معنا که همه باید در برابر قدرت برتر و قطب یگانه عالم، خاضع باشند.3 حسن حنفى نیز معتقد است: جهانىسازى، دوران نیرنگ عمیق سرمایهدارى براى تمام انسانهاست که در سایه سلطه دولتهاى مرکز و به رهبرى آنها و تحت سیطره آنها و در سایه سلطه نظام جهانى، روابط نابرابر شکل گرفته است.
به هر حال، آنچه ما از جهانىشدن اراده کردهایم معنایى است که بر دو بعد اصلى آن، یعنى «روند» و «پروژه»، تکیه دارد؛ معنایى که در قالب اصطلاح «جهانىشدن» و «جهانىسازى» رواج یافته است. جهانىسازى متضمن معنایى است که بر پروژه بودن جهانىشدن تأکید دارد و جهانىشدن متضمن معنایى است که فرایند بودن آن را تداعى مىنماید.
خلاصه اینکه جهانىشدن به معناى خروج افراد، دولتها و ملتها از حالت و وضعیت محدود، به سوى وضعیت عالمگیر و جهانى است. جهانىشدن، یعنى انتقال معانى مفاهیمى در حوزههاى سیاست، فرهنگ و اقتصاد از سطح خُرد، ملى و منطقهاى به یک سطح فراملى و جهانى و نه حتى صرفا بینالمللى. همین قدر مىتوان گفت که امروزه با چند دهه پیش تفاوتهاى زیادى در همه ابعاد حیات اجتماعى و سیاسى و فرهنگى فرد، دولت و جامعه انسانى پدید آمده است. گاهى ادعا مىشود که در عصر جهانىشدن دیگر از ابهت و اقتدار پیشین دولتها خبرى نیست و دولتها در حال زوال و از دست دادن جایگاه خود هستند، اما باید اذعان کرد که هنوز هم دولتها به عنوان بازیگران اصلى صحنه بینالمللى و به تعبیر درستتر، «بینالدولى» هستند، هرچند رقیبان بسیارى جدى مانند شرکتهاى بزرگ را در پیش رو دارند.
ب. پیشینه جهانىشدن
زمان چندانى از کاربرد واژه جهانىشدن نمىگذرد؛ چون قدمت این واژه به سالهاى آخر دهه 50 و سالهاى نخست دهه 60 میلادى مىرسد. مجله اکونومیست در سال 1959 از عبارت «سهمیه جهانى» استفاده کرد. در 1961 فرهنگ وبستر نخستین فرهنگ معتبرى بود که تعاریفى درباره دو اصطلاح Globalization و Globalism ارائه داد. در 1965 مارشال مکلوهان، نام جنگ و صلح در دهکده جهانى را بر کتاب خود نهاد. برخى، اصطلاح دهکده جهانى را سرآغازى بر شکلگیرى اصطلاح جهانىشدن مىدانند. با این وصف، کاربرد واژه جهانىشدن یا مشتقات آن، تا دهه آخر قرن بیستم محدود باقى ماند. این رشد، گویاى پذیرش یا مورد توجه قرار گرفتن پدیده و اصطلاح جهانىشدن به وسیله نویسندگان و محققان در سالهاى پایانى قرن بیستم است. بنابراین، مىتوان گفت: از ویژگىهاى سالهاى پایانى قرن بیستم، کاربرد فراگیر واژه جهانىشدن است.
آنتونى گیدنز در کتاب راه سوم معتقد است: اصطلاح جهانىشدن تا حدود ده سال پیش در میان مباحث دانشگاهى جایى نداشت. با رواج تدریجى این واژه مباحث شورانگیزى در مورد آن به راه افتاد و بدین ترتیب، جهانىشدن در سه بعد سیاسى، اقتصادى و فرهنگى، در دهه 1990 به یکى از جذابترین مباحث دانشگاهى در غرب تبدیل شد.4 او بر این باور است که جهانىشدن از حدود سالهاى دهه 1960 رواج یافت. وى جهانىشدن را حاصل مدرنیته، و پسامدرنیسم را تجلىگاه جهانىشدن کامل مىداند. او معتقد است: جهانىشدن به اندازه تجدّد قدمت دارد؛ اگرچه در سالهاى اخیر تشدید شده است. در واقع، به اعتقاد گیدنز، جهانىشدن عبارت است از گسترش تجدّد. علاوه بر گیدنز، افرادى همچون اسکیلر، اولریش بک، جوزف ناى و کوهین نیز معتقدند که جهانىشدن از درون مدرنیته زاده شده است.
جهانىشدن، پیامد یک انفجار فنى است که همزمان در رایانهاى کردن امور، مخابرات و حمل و نقل مشاهده مىشود. از اینرو، تحول فناورى، زمینهساز تحولات جهانىشدن بوده است و دامنه انقلاب اطلاعاتى که از ابتداى دهه 1980 آغاز شد و اینک همه جهان را فرا گرفته، بسیار گسترده است.
بعد از انقلاب فرانسه، یعنى از ابتداى قرن نوزدهم، غرب توانست همه جهان را در اختیار خود بگیرد و به تعبیرى، به تصرف خود درآورد. از آن زمان این رؤیا پدید آمد که غرب، جهانى و همه جاگیر خواهد شد و بشر راهى جز غربىشدن ندارد. غرب اکنون در مرحلهاى است که راه جهانىشدن را سخت و صعب مىبیند و جهانىشدن «سیاسى و اقتصادى» را به جاى جهانىشدن «فرهنگ غرب» مىگذارد و البته این صورت «جهانى شدن» با نیروى نظامى هم مىتواند تحقق یابد. در این مرحله، فرهنگ غرب نیز سیاسى شده و اشتباهى بین فرهنگ و سیاست به وجود آمده است. این نتیجه چهار ـ پنج قرن تفکر و تمدن غربى است و اکنون به جایى رسیده که مىخواهد از پانصد سال تاریخ خود نتیجهگیرى و بهرهبردارى کند. در مقابل این پروژه تاریخى که اکنون جلوه سیاسى پیدا کرده است، صرف طرحهاى سیاسى کارساز نیست. سیاستمداران دست چندم آمریکایى و اروپایى نمىتوانند مجرى طرحهاى بزرگ سیاسى و تاریخى باشند. اما دوران، دورانِ سیاستمداران ضعیف و کمدرایت است. اینها با خرد اندک خود نمىتوانند طرحهاى بزرگ، تدوین کنند.5
پس رشد فزاینده قدرت غرب و برخوردارى آن از دستاوردهاى انقلاب اطلاعات و نیروى عظیم رسانهاى که در همه جاى دنیا نفوذ دارند از یکسو، و قدرت گرفتن اسلام و گسترش دیدگاههاى جهانشمولى اسلامى (که به نظر غرب، کل تمدن غربى را با خطر مواجه ساخته است) از سوى دیگر، و نیز فروپاشى اتحاد شوروى به مثابه یک قدرت رقیب، همه و همه دست به دست هم دادهاند تا فرصتى براى طرح نظریه جهانىسازى در این سطح گسترده فراهم آید.
با تأمّل بیشتر و با نگاهى عمیقتر مىتوان چنین برداشت کرد که جهانىشدن ریشه در تاریخ انسان و بشریت دارد و همواره با او همراه بوده است. همیشه در طول تاریخ کسانى بودهاند که ایدههاى جهانى داشته و درصدد جهانىکردن آنها برآمدهاند. سرآمد همه آنها پیامبران هستند که برنامه و دستور جهانى داشتهاند. ادیان نه براى قوم خاص یا منطقه خاصى، بلکه براى همه انسانهاى ساکن در سراسر کره زمین برنامه داشتهاند. اساسا رسالت انبیا شامل همه انسانها مىشده است. بخصوص اگر توجه خود را به ادیان بزرگى همچون اسلام معطوف کنیم، خواهیم دانست که ارائه راهحلهاى نهایى براى معضلات جهانى و مشکلات گوناگون انسانها، سرلوحه کار خطیر آنها بوده است. اساسا از آنرو که اسلام با مظاهر تمدن مخالفتى نداشته و از آن براى پیشبرد اهداف خود بهره نیز برده است، روند جهانىشدن اسلامى با همراهى فناورى و ابزار ارتباطى جدید، تسهیل شده و شتاب بیشترى به خود گرفته است.
پی نوشت ها:
1-محمود حمدى زقزوق، الاسلام فى عصر العولمه، ص 12.
2-حسن حنفى و صادق جلالالعظم، ما العولمه، ص 17.
3-یوسف قرضاوى، المسلمون و العولمه، ص 21.
4-علىاکبر ولایتى، «جهانىشدن؛ فرصتها و پیامدها»، اندیشه حوزه، سال هشتم، ش 6، ص 171.
5-رضا داورى، محمد ریختهگران و رامین خانبگى، جهانىشدن، خزیدن زیر سایه غرب میزگرد، سایت باشگاه اندیشه.
سیدمهدى سیدیان، کارشناس ارشد علوم سیاسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره،
منبع: ماهنامه معرفت ـ شماره
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.